استاد بنان

استاد بنان در اردیبهشت ۱۲۹۰ در قلهک تهران در خانواده‌ ای متمول متولد شد ، خواننده‌ ای که از سال ۱۳۲۱تا دهه ۵۰ در زمینه موسیقی ملی ایران فعالیت گسترده و البته ماندگاری داشت بنان بهترین اثر خود را “حالا چرا” و “کاروان” می‌ دانست و می‌ گفت: “کاروان را برای بعد از مرگم خوانده ​ام” همچنین استاد در اواخر عمر دلبستگی عجیبی به ترانه “رویای هستی” پیدا کرده بود تا آنجا که با این آهنگ می‌ گریست ...


امسال مصادف شده با صد سالگی مردی که شناسه ی تمام و کمال موسیقی ایران است. بزرگمردی که هنوز نام گرانش بر تارک هفت آسمان  پرفروغ موسیقی و هنر ایران زمین می درخشد و بر بلندای آن  همچون اختری یگانه پابرجا و استوار منور میکند این وادی عشق و همایون و شهناز  را.

صدمین سالروز تولد غلامحسین بنان و بهار جاودان که هنوز که هنوزه طنین دلربای ای ایرانش بر جان و دل می نشیند

اما چه سود که سنگ مزارش هنوز مرمت نشده و …
اردیبهشت صد سال پیش خواننده‌ ای به دنیا آمد که سال‌ ها بعد از او به عنوان گل سر سبد موسیقی ایرانی یاد شد ، استادی که این روزها اگرچه سنگ قبری در خور شان و مقامش ندارد اما در دل علاقه ​مندان به موسیقی جایگاه والایی دارد.

سال ۱۳۲۱ روح اله خالقی در رادیو مسئولیت دارد ، بنان با عبدالعلی وزیری برای امتحان به رادیو می روند ، در دفتر روح اله خالقی ، ابوالحسن صبا هم نشسته است ، بنان خواندن قطعه‌ ای در سه گاه را آغاز می‌ کند و صبا هم با ویلن او را همراهی می‌ کند ، هنوز “درآمد” تمام نشده که خالقی به صبا می‌ گوید: “شما نواختن ویلن را قطع کنید” و به بنان اشاره می‌ کند تا گوشه حصار را بخواند ، بنان مکث نمی‌ کند و با چنان مهارت و استادی درآمد حصار را می‌ خواند و به سه گاه فرود می‌ آید که روح اله خالقی بی اختیار بلند می‌ شود و او را در آغوش گرفته و می بوسد و آینده وی را در هنر آواز درخشان پیش بینی می کند.

از آن روز تا الان نزدیک به ۷۰ سال گذشته است و از تولد بنان تا به حال ۱۰۰ سال ، پیش‌ بینی خالقی درست از آب درآمد و بنان هنوز که هنوز است از بزرگترین نام‌ های آواز ایرانی است.

از تولد تا استادی

استاد بنان در اردیبهشت ۱۲۹۰ در قلهک تهران در خانواده‌ ای متمول متولد شد ، خواننده‌ ای که از سال ۱۳۲۱تا دهه ۵۰ در زمینه موسیقی ملی ایران فعالیت گسترده و البته ماندگاری داشت ، از شش سالگی خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو را شروع کرد و در این راه از راهنمایی‌ های مادرش که پیانو را بسیار خوب می​نواخت بهره ها گرفت ، اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد ، مرحوم میرزا طاهر ضیاء ذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بوده‌ اند.​

همانطور که گفته شد ، سال ۱۳۲۱ برای بنان سال مهم و تعیین کننده‌ ای بود ، برای اولین بار در این سال بود که صدای غلامحسین بنان ، همراه با همکاری عده‌ ای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید و دیری نگذشت که نام بنان زبانزد همه شد ، روح‌ الله خالقی او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد و با ارکستر شماره یک نیز همکاری را شروع کرد و از بدو شروع برنامه “گلهای رنگارنگ” بنان به دعوت استاد داود پیرنیا همکاری داشت.

بنان در طول فعالیت هنری خود ، حدود ۳۵۰ آهنگ را اجرا کرد و آنچه که امتیاز مسلم صدای او را پدید می آورد ، زیر و بم‌ ها و تحریرهای صدای اوست که مخصوص به خودش است ، بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایران استاد بود ، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت ، تصنیف زیبا و روح پرور “الهه ناز” او بهترین معرف این ادعا است ، بنان را می‌ توان به حق بزرگترین اجرا کننده آهنگ‌ های سبک وزیری-خالقی دانست ، او همچنین در کنار ادیب خوانساری از بهترین اجرا کنندگان آثار صبا و محجوبی محسوب می‌ شود ، استعداد شگرف او در مرکب خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بارها ستایش موسیقی دانان معاصرش را بر انگیخته است.

فعالیت در هنرستان موسیقی

در سال ۱۳۳۲ بنان به پیشنهاد شادروان خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول شد و در سال ۱۳۳۴ رئیس شورای موسیقی رادیو شد ، غلامحسین بنان از ابتدا در برنامه‌ های گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشته و برنامه‌ های متعدد و گوناگون دیگری که از این خواننده بزرگ و هنرمند به یادگار مانده است ، در این برنامه ها ، استادان تراز اول موسیقی سنتی چون روح الله خالقی ، ابوالحسن صبا ، مرتضی محجوبی ، احمد عبادی ، حسین تهرانی ، علی تجویدی و … با او همکاری داشته‌ اند.

کناره گیری از فعالت هنری

آذر ماه ۱۳۳۶ وقتی بنان با اتومبیل شخصی در جاده کرج مشغول رانندگی بود با کامیونی که فاقد چراغ ایمنی عقب بود تصادف کرد و در این سانحه چشم راست خود را از دست داد و به همین خاطر همیشه از عینک دودی استفاده می کرد.

سال‌ ها بعد از این حادثه بنان به فعالیتش ادامه داد اما حدود ده سال بعد از آن بود که غلامحسین بنان آهسته آهسته فعالیت خوانندگی را کنار گذاشت ، استاد مدتها به ناراحتی جهاز هاضمه مبتلا شده بود از طرف دیگر حنجره اش نیز آمادگی بیان نیازهای درونیش را نداشت و به همین دلیل اندک اندک از خواندن اجتناب ورزید و از صحنه هنر کناره کشید و بیست سال آخر عمر را تقریبا فعالیت چشم گیری نداشت و روز به روز ناراحتی جهاز هاضمه او را بیشتر رنجور می‌ کرد و متاسفانه کوشش‌ های پزشکان و مخصوصا مراقبت‌ ها و از خود گذشتگی‌ های پری بنان همسر وفادار و مهربانش هم مؤثر نیفتاد و سرانجام در ساعت ۷ بعد از ظهر پنجشنبه هشتم اسفند ماه سال ۱۳۶۴ خورشیدی در بیمارستان ایرانمهر قلهک جهان را بدرود گفت.


استاد بنان از سال ۱۳۶۴ یعنی زمان فوتش در امامزاده طاهر کرج دفن شده است ، مکانی که بسیاری از بزرگان ادب و هنر ایران در آنجا آرمیده‌ اند ، تا پیش از این سنگ قبر استاد هرچند سنگ قبر ویژه‌ ای نبود اما بسیار بهتر از اینی است که در حال حاضر و بعد از تخریب و بازسازی قبرستان امامزاده گذاشته شده است ، فروردین سال گذشته این قبرستان بازسازی شد و وعده سنگ قبر ویژه‌ ای برای آرامگاه استاد داده شده بود که قرار بود از شکور یونان آورده شود اما چنینی نشد.

 

از ماندگارترین ترانه‌ های بنان می‌ توان به آهنگ آذربایجان ، آمدی جانم به قربانت ، یار رمیده ، الهه ناز ، می ناب ، خاموش ، مرا عاشقی شیدا ، روز ازل ، نوای نی و سرود همیشه جاوید ای ایران اشاره کرد.

به گفته همسرش ، بنان بهترین اثر خود را “حالا چرا” و “کاروان” می‌ دانست و می‌ گفت: “کاروان را برای بعد از مرگم خوانده ​ام” همچنین استاد در اواخر عمر دلبستگی عجیبی به ترانه “رویای هستی” پیدا کرده بود تا آنجا که با این آهنگ می‌ گریست

ترانه به یاد ماندنی کاروان با صدای بنان

همه شب نالم چون نی

که غمی دارم ، که غمی دارم …

دل و جان بردی امّا

نشدی یارم ، یارم

با ما بودی ، بی ما رفتی …

چون بوی گل به کجا رفتی

تنها ماندم ، تنها رفتی …

چو کاروان رود ، فغانم از زمین ، بر آسمان رود

دور از یارم ، خون می بارم …

فتادم از پا به ناتوانی ، اسیر عشقم ، چنان که دانی

رهایی از غم نمی توانم ، تو چاره ای کن ، که می توانی …

گر ز دل بر آرم آهی

آتش از دلم خیزد

چون ستاره از مژگانم

اشک آتشین ریزد …

چو کاروان رود ، فغانم از زمین ، بر آسمان رود

دور از یارم ، خون می بارم …

نه حریفی تا با او غم دل گویم

نه امیدی در خاطر که تو را جویم

ای شادی جان ، سرو روان ، کز بر ما رفتی

از محفل ما ، چون دل ما ، سوی کجا رفتی …

تنها ماندم، تنها رفتی …

به کجایی غمگسار من ، فغان زار من بشنو باز آ ، باز آ

از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ

باز آ سوی رهی

چون روشنی از دیده ما رفتی

با قافله باد صبا رفتی

تنها ماندم …

تنها رفتی …

خواننده: استاد غلامحسین بنان
آهنگساز:استاد مرتضی محجوبی
شاعر: رهی معیّری



دانلود کامل آلبوم کاروان با صدای استاد غلامحسین بنان

به یاد داشته باش



 
 
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.
 
 
تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
 
 
لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند، نه آرزوهایشان.
 
 
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى.
 
 
و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه.
 
 
ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.
 
 
می‌توانى دوستم داشته باشى، همین گونه که هستم و من هم.
 
 
می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.
 
 
چرا که ما هر دو انسانیم.
 
 
این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
 
 
تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی‌صادر کنی و من هم.
 
 
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
 
 
دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند.
 
 
حسودان از من متنفرند، ولى باز می‌ستایند.
 
 
دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.
 
 
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.
 
 
من قابل ستایشم و تو هم.
 
 
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد.
 
   
به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى.
 
 
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
 
 
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این‌ها رموز بهتر زیستن هستند.
مهاتما گاندی

یک- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
 
دو- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند .
 
سه- همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید .
 
چهار- وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد .
 
پنج- وقتی می گویید : متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
 
شش- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
 
هفت- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
 
هشت- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید. مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
 
نه- عمیقاً و با احساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
 
ده- در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
 
یازده- مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
 
دوازده- آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
 
سیزده- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید : چرا می خواهی این را بدانی؟
 
چهارده- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
 
پانزده- وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید : عافیت باشد .
 
شانزده- وقتی چیزی را از دست می دهید، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
 
هفده- این سه نکته را به یاد داشته باشید: احترام به خود، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.
 
هجده- اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
 
نوزده- وقتی متوجه می شوید که اشتباهی مرتکب شده اید، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
 
بیست- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود .
 
بیست و یک- زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .
 
یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند .

آرزوهای من برای تو



آرزوهای من برای تو

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

 

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

 

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

 

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

 

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کارِ ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.

 

و امیدوام اگر جوان که هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

 

امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

 

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

 

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

 

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

 

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!



منتخب از : آرزوهای ویکتور هوگو

فروش انواع لپ تاپ با اقساط بدون بهره

فروش انواع لپ تاپ با اقساط بدون بهره