به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

 

 

 

اگر دروغ رنگ داشت؛

هر روز شاید؛

ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست..

و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود..

 

اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛

عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند..

 

اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛

محال نبود وصال!

و عاشقان که همیشه خواهانند؛

همیشه می توانستند تنها نباشند..

 

اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد؛

تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی..

و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم..

 

اگر غرور نبود؛

چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند؛

و ما کلام محبت را در میان نگاه‌های گهگاهمان،

جستجو نمی کردیم..

 

اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم؛

با اولین خمیازه به خواب می رفتیم؛

و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان، حبس نمی کردیم..

 

اگر خواب حقیقت داشت؛

همیشه خواب بودیم..

هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛

ولی گنج ها شاید،

بدون رنج بودند..

 

اگر همه ثروت داشتند؛

دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند..

و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛

تا دیگران از سر جوانمردی؛

بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند..

 

اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،

اگر همه ثروت داشتند..

 

اگر مرگ نبود؛

همه کافر بودند؛

و زندگی، بی ارزشترین کالا بود..

ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید..

 

اگر عشق نبود؛

به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ....

اگر عشق نبود؛

 

اگر کینه نبود؛

قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند..

اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،

من بی گمان،

دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز

هرگز ندیدن مرا..

 

آنگاه نمیدانم،

به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

 

دکتر شریعتی

مناظر زیبای بهاری در تایوان


 


 

از خواب بیدارم کن و بگو که هنوز دنیا پر از قشنگیه

 

Iran Eshgh














































از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید

 

  خدا گفت : نه

 

  آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی

 

 

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت : نه

Iran Eshgh Group !  

  روح تو کامل است . بدن تو موقتی است   

 

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد

  خدا گفت : نه

Iran Eshgh Group !

 

  شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است

 

من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد

  خدا گفت : نه  

Iran Eshgh Group !

  من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد

   

من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد

  خدا گفت : نه

Iran Eshgh Group !

  درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد

 

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد

  خدا گفت : نه

Iran Eshgh Group !

  تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی

من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید

  خدا گفت : نه

  من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری

 

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم

    خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

Iran Eshgh Group !

 

    امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده

 

باشد که خداوند تو را برکت دهد...

 

برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی  

 

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت